یادداشتی بر نمایش «تماشاچی محکوم به اعدام» به قلم نسیبه جمشیدی شاهرودی
محاکمه ی تماشاچی با قهقهه های بلند
نمایش «تماشاچی محکوم به اعدام» اثر نمایشنامه نویس شهیر فرانسوی_رومانیایی، ماتئی ویسنی یک، کاری از گروه تئاتر انتیکه این روزها بعنوان اولین نمایش پس از همه گیری در شهرستان بستک در حال اجراست. کارگردانی اثر را آرش بزم بر عهده دارد که پیش از این نمایش «کاش اسلحه ها خواب بودند» را کارگردانی کرده است.
“من در دنیای ابسوردی زندگی کردم، دنیای حکومت کمونیستی، دنیایی که در آن فرد فقط اسیر یک سیستم بود، اسیر یک چرخ دنده ی جهنمی، یک ماشین شستشوی مغزها” _ماتئی ویسنی یک
خواندن این نقل قول در پشت جلد نمایشنامه ی «تماشاچی محکوم به اعدام» کافیست تا به فلسفه و ابزوردیسم نهفته در اثر پی برد. به سخره گرفتن زندگی در جامعه ی توتالیتری که ارزش ها در آن رنگ باخته اند و وارونه اند. ماتئی ویسنی یک به تئاتر رئال علاقه ی چندانی ندارد و غالبا آثارش را از فیلتر تخیل خود می گذراند و به تصویر می کشد. او با رویکرد فلسفی ای که تقریبا در تمام آثار خود دارد، در این اثر به نوعی پوچی و دگرگونی مفاهیمی چون عدالت، جنایت، برائت، قانون و قضاوت را به تصویر می کشد. محاکمه ای ابزورد و دایره وار در دادگاهی که بیشتر به مضحکه می ماند و پایان نتیجه بخشی ندارد و این نمایشنامه نویس در آن پوچی را خلق نمی کند بلکه آن را به تصویر می کشد.
آرش بزم، این کارگردان جوان، با گویشی از زبان شیرین اَچُمی که مردم این منطقه به آن “خودمونی” می گویند، مخاطب را به سالن نمایش می آورد تا شاید در پس خنده های بلند در دادگاهی غیر رسمی و به شکلی خودمانی محاکمه شان کند. از طرفی فرآیند شکستن دیوار چهارم و تعامل با مخاطب در بطن نمایشنامه، این صمیمیت را پررنگ تر کرده و آنها را از مقام تماشاچیِ صِرف، خارج و به کنش گر هایی در طول اجرا بدل می کند، یکی از تماشاچی ها انتخاب می شود و در جایگاه متهم قرار می گیرد و ما بقی آنها مظنونین یا شاهدین حاضر در دادگاه هستند. اما گویی برای در هم شکستن دیوار چهارم در این نمایش، پتک در دستان آرش بزم می لرزد و جسارت کافی را ندارد، می شکند اما نه با صلابت و جسارت. در بخش کارگردانی نمایش آنچه بیش از هر چیزی به چشم می آید، تلاش جدی کارگردان در راستای جذب مخاطب است.
با اینکه متن نمایشنامه ریتم تندی دارد اما در پرده ی دوم اجرا تنظیم ضرباهنگ گاهی به وضوح از دست کارگردان در رفته و ریتم اثر فدای قهقهه گرفتن از مخاطب می شود. این مسئله منجر به کشدار شدن نمایش در بخش پایانی آن شده و به نوعی بیشترین آسیب را به اجرا وارد کرده است. در طول اجرا از زهرخندهای گروتسکی که از جنس آگاهی باشند، رد چندانی نمی توان یافت و اجرا از دغدغه اصلی متن دور می ماند و مخاطب را دائما مترصد اتفاقات کمیک می کند و اجرا بیشتر از آنکه تلنگری باشد برای تفکر، در همین سطح تفریحی باقی می ماند.
و اما تحسین برانگیزترین بخش نمایش، بعد از طراحی لباس، بخش بازیگری ست. چرا که بازیگران با وجود میانگین سنی پایین و نیز با تجربه بسیار اندک در زمینه ی بازیگری، با هدایت صحیح کارگردان، تسلط قابل قبولی بر نقش های خود دارند و تداوم حسی آنها در تمام طول نمایش این بخش را به برجسته ترین عنصر نمایش بدل می کند. ناگفته نماند که بخشی از این تسلط را مدیون گویش بومی خود هستند.
گرچه در مجموع، بازی تمام بازیگران قابل قبول و یکدست و تا حد زیادی در راستای نمایش است و قابل دفاع، اما در این میان بازی دو بازیگر کم سن و سال تر از همه، یعنی سها سعیدپور در نقش منشی دادگاه و میثاق برغش در نقش شاهد سوم، بیشتر از همه به چشم می آید که با ارائه ی بازی پر انرژی توام با تداوم حس، منجر به باورپذیر بودن این دو شخصیت توسط مخاطب شده اند و می توان گفت بسیار خوب از پس تیپ های خلق شده بر آمده اند.و البته محمد جوان در نقش شاهد اول نیز با راحتی و آرامشی که با نقش خود برخورد می کند، این شخصیت را به شکلی باورپذیر به مخاطب ارائه می کند.
این یکدستی و یکرنگی بازی ها بیانگر این است که تئاتر شهرستان بستک در زمینه ی بازیگری پتانسیل خوبی دارد و نیز اینکه آرش بزم، بار دیگر ثابت کرد بیش از هر چیزی در تربیت و هدایت بازیگر می تواند موفق عمل کند. چرا که در اجرای سابق خود «کاش اسلحه ها خواب بودند» که نمایشی فیزیکال، بر پایه ی فرم و کاملا متفاوت با اثر پیش رو است، نیز توانسته بود در بخش بازیگری بسیار خوب عمل کند. اگر با اجراهای مداوم و شرکت در دوره های معتبر و کسب تجربه این پتانسیل موجود در بازیگران، بالفعل و پویا شود، بی شک اتفاقات خوبی پیش روی تئاتر بستک خواهد بود.
استقبال خوب تماشاگران و سالن مملو از تماشاگر در هر شب اجرا، می تواند گواهی باشد بر اینکه این اثر توانسته رضایت مخاطب عام را تا حدود زیادی جلب کند و این نوید را می دهد که می توان آینده ی خوبی را برای این کارگردان خوش آتیه متصور شد. در مجموع باید تلاش و جسارت گروه تئاتر انتیکه را بعنوان گروهی بسیار جوان و باانگیزه را با گزینش چنین متنی ستودنی دانست.