یکی از همین روز و شبهای هفته، اگر به پلاتو آفتابِ بندرعباس سر بزنید، میتوانید در دو سانسِ ساعتِ۱۷ و ۲۱ از نمایش «دعوت»، نوشته غلامحسین ساعدی و با کارگردانی محمد سایبانی دیدن بکنید. این نمایش پیشتر نیز در همین سالن اجرا شده بود. دریا سایبانی و سارا شجاعی بازیگران این اثر نمایشی هستند. به بهانه اجراهای دوباره «دعوت»، یادداشت کوتاه یکی از بازیگران و منتقدان مقیمِ بندرعباس را بخوانید.
عاطفه کَرمُستجی- بازیگر و منتقد تئاتر؛ نمایشنامه «دعوت» نوشته غلامحسین ساعدی، آنگونه که از نام اثر پیداست، مخاطب را به دنیا و تجربهای ناشناخته دعوت میکند.«دعوتِ» ساعدی فراخوانیست برای ورود به دنیای پریشان یک دختر و کلفتش آسیه. حضور تنها دو شخصیت در نمایشنامه نوعی پیشآگهی است از روبهروشدن مخاطب با دنیایی دوگانه که یک سوی آن رفاه است و سروری و دیگرسو، نیاز و پیروی.گرچه با پیشرفتن نمایش، به تدریج دنیای خاکستری نیازهای درونی دختری که در رفاه زیسته، برملا میشود و مخاطب با لایههای یک دنیای تاریکتر روبهرو میشود اما در مواجهه با «دعوتِ» محمد سایبانی،که برگرفته از این نمایشنامه است، شاید بتوان تنها نقطه قوت آن را آغاز برشتیاش دانست که بازیگر با بازی «سنگ،کاغذ، قیچی» دیوار چهارم را درهم میشکند و تماشاگر را به مشارکت در نمایش، دعوت میکند و به او حق انتخاب میدهد. با وجودی که سطح انتظار تماشاگر را بالاتر برده، ولی در ادامه و با پیشرَوی اثر، مخاطب نه تنها دعوت به درون نمایش نمیشود،که از آن فاصله گرفته و بازیگران به تدریج در ذهن او گم میشوند.کمترین انتظاری که از یک تئاتر و نمایش میرود، اینست که چیزی بر واژگانِ متن بیفزاید و واپسین برگ آن خارج از صحنه نمایش ورق بخورد و ساعتها مخاطب را درگیر بکند اما «دعوتِ» سایبانی نه تنها چیزی بر آن نیفزوده،که از میزان تاثیرگذاری متن اصلی کاسته و مخاطب در فرجام کار، همانیست که در آغاز بوده و بیهیچ توشهیی سالن را ترک میکند.
در «دعوتِ» محمد سایبانی اوج احساس بازیگر در پوسته محصور میماند و به درون رخنه نمیکند. شتابی در روند نمایش دیده میشود که موجب سطحیشدن واکنشهای عاطفی بازیگران شده و جای خالی تعلیق در نمایش به وضوح حس میشود و همه رویدادها قابلپیشبینیاند. حال آنکه «دعوتِ» ساعدی، نمایشنامهایست برای همه زمانها. در گذشته نوشته شده، ولی گرفتاریهای روزگار نو و عصر مدرن را به تصویر میکشد؛ دنیایی که آنقدر گرفتار رنگ و لعاب شده که هدف را گم کرده و هدف (معنا) قربانی ظاهر میشود. این دعوت تنها یک مهمانی ساده نیست، بلکه دعوتیست به دنیای معنا؛ دنیایی والاتر از پوسته و ظاهر که دخترک آن را در تقلا برای آراستگی ظاهری گم کرده است.